
پارت ۱۱
رویــــ𖣔ـــــــــا یکشنبه نهم شهریور ۱۳۹۹ 11:47………..
فردا صبح
……..
ماهور
…..
با صدای زنگ گوشی از خواب پریدم...
آخه گیسو اینم زنگه تو میذاری؟
به معنای واقعی احساس کردم تو خواب سکته زدم.
با نثار فحشی به گیسو ی عزیز و موبایلش بلند شدم.
چند بار پلکامو بهم مالیدم تا بتونم اطرافو ببینم.
با بی حوصلگی و لحن صبح زودم به گیسو گفتم : گیسو...گیسو پاشو باید بریم تمرین.
پاشو گیسو نریم فرزاد کلمونو می کنه.
پاشو تا ترافیکا زیاد نشده بریم.
گیسو : پاشدم...وایسا ۵ دقیقه دیگه میام
ماهور : گیسو پاشو میگم...امروز روز آخره فردا اجرا داریم پاشو.
گیسو : هان؟... آهان اجرا باشه میام...
ماهور : پاشو تا من میرم دست و صورتمو بشورم پاشده باشی ها...
گیسو : آره باشه.
و بعد از اطمینان از گیسو رفتم دستشویی.
دست و صورتمو شستم و از دستشویی اومدم بیرون.
برای اینکه مطمئن شم که گیسو بلند شده یا نه رفتم تو اتاق و دیدم تخت خالیه.
از روی رضایت سری تکون دادم و رفتم سمت آشپزخونه تا صبحانه درست کنم.
که دیدم گیسو توی آشپزخونست صبحانرو آماده کرده بود و بعد از اینکه نونارو از ماکروویو بیرون آورد گذاشتشون تو سبد نون و گذاشت رو میز.
گیسو همیشه سرعت عملش بالا بود بخاطر همین کارا رو خیلی زود انجام میده.
بعد از اینکه کارا رو نجام داد گفتم : به به گیسو چه کردی. خوشبحال شوهرت بابا.
گیسو : ای بابا. کی میاد منو بگیره؟
ماهور : عه . از خداشونم باشه یه همچین دختر خوشگل کد بانویی خانم خونشون شه.والا...
گیسو : باشه حالا. من میرم دست و صورتمو بشورم تو هم زود صبحانرو بخور برو لباس بپوش که معطل نشیم.
ماهور : باشه بعدم باید سریع بیایم خونه لباسامونو عوض کنیم که بریم کنسرت.
گیسو : وای آره خیلی خوشحالم خیلی وقت بود یه همچین تفریحی میخواستم.
ماهور : باشه گیسو برو سریع آماده شو.
بعد از ۵ دقیقه گیسو آماده شد و نوبت من شد که برم آماده شم و گیسو صبحانه بخوره.
۱۵ دقیقه بعد هر دوتامون آماده بودیم که بریم.
سازمو برداشتم و گیسو هم نت ها و وسایل دیگه رو برداشت.
گداشتیمشون تو ماشین و حرکت کردیم به سمت آموزشگاه.
ساعت یه ربع به ۹ بود که رسیدیم.
توی فرصتی که داشتیم کارای آماده سازی رو کردیم و ۵ دقیقه ی آخرو با بچه های دیگه حرف زدیم.
ساعت ۹ فرزاد اومد و با هم شروع کردیم به تمرین کردن.
……
ساعت ۸ شب
……
فرزاد : خب بچه ها آخرین تمرینمون هم تموم شد. امیدوارم توی اجرا هم بتونین به این خوبی بزنین. ویالن ها سازهاشون رو ۵ دقیقه قبل از شروع بیارن تا آقای دژاکام کوکشون کنن.
و همه ی ویالنی ها با لحن کشداری گفتن : چشم...
بعد از این فرزاد گفت : خسته نباشید. خدانگهدار.
و همه با هم گفتیم : خداحافظ بعد از اینکه کلاس تموم شد من و گیسو با ذوق و شوق کنسرت رفتیم به سمت ماشین تا به سمت خونه حرکت کنیم و بعد از اون هم راهی کنسرت شیم.
…......
۳۰دقیقه بعد
………
گیسو
........
وقتی رسیدیم خونه با نهایت سرعتی که از خودمون میشناختیم آماده شدیم.
سرعتمون اینقدر زیاد بود که اصلا نفهمیدیم چیکار کردیم.
خلاصه با کلی دردسر آماده شدیم که خدا رو شکر ۱۰ دقیقه طول کشید چون نه من نه ماهور اهل آرایش نبودیم.
هر دوتامون به یه ضد آفتاب و یه برق لب اکتفا کردیم.
با ساده ترین تیپ ممکن به سمت در رفتیم و کفشای اسپرتمون و پوشیدیم.
کلا من و ماهور لباسایی که برای کنسرت میپوشیم با لباسایی که برای سر کوچه می پوشیم فرقی ندارن.
جفتمون از اون دخترایی که واسه هر ساعتشون یه لباسی دارن نیستیم.
بدو از پله ها پایین رفتیم و سوار ماشین شدیم.
من سمت راننده و ماهور سمت شاگرد نشست.
هنوز ساز هامون پشت ماشین بودن.
به ماهور گفتم : چک کن ببین بلیطا تو داشبورد هستن؟
اونم در داشبوردو باز کرد و گفت آره هستن.
منم گفتم : هوووف خدا کنه قبول کنن بیان...
........
اینم پارت ۱۱
به مناسبت ۴ رقمی شدن بازدیدای ایرانی اصل
اصن چه مهربونی هستم من...
با ۶ تا نظر پارت گذاشتم...
دیگه واقعا این پارت نظر ۲ رقمی میخواد
فعلا
بای